قوله تعالى: إنْ تصبْک حسنة تسوْهمْ. هر که نعمت وى تمامتر و نواخت خداى بر وى بزرگتر، حاسدان وى بیشتر. منافقان که نعمت و نواخت و فضل خداى دیدند بر مصطفى و مومنان حسد بردند و صفت حسود اینست که خداى گفت: إنْ تصبْک حسنة تسوْهمْ، چون نعمت و فضل خداى را بر کسى بیند اندوهگن شود و رضا و خشنودى او جز در زوال نعمت نیست. معاویه گفت: هر دردى را درمان دانم و هر کارى را تدبیرى توانم مگر درد حاسد که آن را هیچ درمان ندانم و هیچ تدبیر نتوانم که داروى وى جز زوال نعمت از محسود نیست. مصطفى ص گفت: «ثلث هن اصل کل خطیئة فاتقوهن و احذروهن ایاکم و الکبر فان ابلیس حمله الکبر أن لا یسجد لادم علیه السلام و ایاکم و الحرص فان آدم حمله الحرص على ان اکل من الشجرة و ایاکم و الحسد فان بنى آدم انما قتل احدهما صاحبه حسدا


و در خبر است که موسى علیه السلام مردى را دید نزدیک عرش عظیم درجه بزرگ یافته و بنواخت بى‏نهایت و لطف بى‏کران رسیده موسى چون او را بآن ترتیب و آن منزلت دید بوى غبطت برد و آن منزلش آرزو خواست گفت: بار خدایا آن مرد بآن رتبت و منزلت بچه رسید؟ گفت: أمْ یحْسدون الناس على‏ ما آتاهم الله منْ فضْله، نعمت خدا و فضل نعمت خدا بر بندگان دید و بایشان حسد نبرد. و در خبر است که در آسمان پنجم رب العزة فریشته آفریده بر گذرگاه اعمال بندگان نشسته چون عمل بنده بآسمان بر آرند و بوى رسد و هم چون آفتاب از روشنایى و نیکویى آن عمل مى‏تابد، بوى گوید: قف فانا ملک الحسد، باش که فریشته حسدم تا در آن نگرم که آمیخته حسد است یا نه اگر نشان حسد بیند باز گرداند، و گوید: اضربوا وجه صاحبه فانه حاسد.


قلْ لنْ یصیبنا إلا ما کتب الله لنا. حجتى روشن است بر قدریان که میگویند خیر بتقدیر خدا است و شر بکردار ما. و رب العزه بر ایشان رد میکند و میگوید: یا محمد بگوى لنْ یصیبنا هیچ رسیدنى بما نرسد از خیر و شر و نفع و ضر و عطا و منع و غنى و فقر و نفاق و وفاق مگر که خداى خواست و تقدیر کرد و بر ما نوشت همه بتقدیر او و همه بحکم او و مشیت او. در عالم چیست از بودنى مگر بخواست او، موى نجنبد بر تن مگر بارادت او و خطرتى ناید در دل مگر بعلم او، آدمى از خاک آفریده او نه از نخاس خریده او، هر چه خواهد کند و بر سر بندگان راند که حکم حکم او و همه اسیراند در قبضه او کس را از وى واخواست نه، و از پیش حکم او برخاست نه، لا یسْئل عما یفْعل و همْ یسْئلون.


پیر طریقت گفت: الهى اى دهنده عطا و پوشنده جفا نه پیدا که پسند کرا و پسندیده چرا؟ بنده بتاوى بقضا پس گوى که چرا، الهى کار پیش از آدم و حواست و عطا پیش از خوف و رجا است، اما آدمى بسبب دیدن مبتلاست خاصه او آن کس است که از سبب دیدن رها است اگر آسیا احوال گردان است قطب مشیت بجا است.


قلْ لنْ یصیبنا إلا ما کتب الله لنا قسمت آنست که در ازل کردند، حکم آنست که در ازل راندند، رقم آنست که در ازل کشیدند، یکى را رقم سعادت کشیده و از معصیت او را زیان نه، یکى را حکم بشقاوت کرده و از طاعت او را هیچ سود نه.


محمد بن السماک گوید: در بصره شدم خلقى را دیدم روى بصحرا نهاده و جنازه در میان گرفته و بحکم تقرب دستارها بر آن همى‏انداختند، جنازه دیگر دیدم که همى بردند و بر آن سنک باران همى‏کردند پرسیدم از آن حال، گفتند: در این شهر مردى بود موذن چهل سال روزگار خود در طاعت و متابعت گذاشته بوقت آنکه بانک نماز کرد دل را در سر زلف خوب‏رویى گم کرد و آن خوب‏روى بعقد نکاح وى رضا نمیداد مگر بدو شرط یکى آنکه خمر باز خورد، دیگر آنکه زنار گبر کى در بندد. آن مسکین بدبخت صدره توحید بر کشید و زنار شماسى اختیار کرد و خمر باز خورد و در آن گم‏راهى طریق مواصلت میجست. آن خوب روى گفت: قدم اختیار ما درین مراد بریده کردند دوش جفت ما را در بهشت بما نمودند و شغل ما بى ما بمراد ما بساختند گواهى میدهم که خدا یکى است و محمد رسول او، این بگفت و جان بداد بر مسلمانى، این خبر بموذن رسید از غبن حسرت و حیرت آهى بکرد و جان بداد بر کافرى، اکنون آن جنازه که سنگ باران بدان همى‏کنند جنازه آن موذن است و آن دیگر جنازه که دستارها بحکم تقرب بر آن مى‏اندازند مهد دولت آن نو مسلمان است.


هزار جان مقدس فداى آن نقطه عنایت باد که روز میثاق بر جانهاى دوستان تجلى نمود. عنایة الازلیة کفایة الأبدیة، هو مولانا، او است خداوند ما نزدیکتر بما از ما مهربانتر بر ما از ما، خواهنده ما بى ما بکرم خویش نه بسزاى ما، نه معاملت در خور ما، نه منت بتوان ما. هر چه کردیم تاوان بر ما. هر چه تو کردى باقى بر ما. هر چه کردى بجاى خود کردى نه براى ما.


و على الله فلْیتوکل الْموْمنون. اهل ایمان را از توکل چاره نیست و آن را که توکل نیست ایمان نیست، توکل بر کسى باید کرد که او بعزیزى معروف باشد تا بعز وى عزیز گردد. میگوید: و توکلْ على الْعزیز الرحیم و نگر تا اعتماد بر کسى نکنى که امروز هست و فردا نه، اعتماد بر پادشاهى کن که تغییر و تبدیل و زوال را بدامن جلال او راه نه، و توکلْ على الْحی الذی لا یموت، دامن طلب هر کسى از سالکان بچیزى باز بست مگر دامن اعتماد و همت متوکلان که روا نداشت که جز بدوستى خود باز بندد، إن الله یحب الْمتوکلین، و از مرغان هوا توکل بیاموز. بامداد هر یکى بینى از اوطان خویش بیرون آمده بیزار از خود و بیزار از خلق چون شب در آید حوصلهاى ایشان ممتلى و بقرارگاه خویش باز شوند لو توکلتم على الله حق توکله لرزقکم کما یرزق الطیر، تغدو خماصا و تروح بطانا.


قلْ أنْفقوا طوْعا أوْ کرْها لنْ یتقبل منْکمْ تقرب العدو یوجب زیادة المقت له و تجنب الحبیب یقتضى زیادة العطف علیه. قال الله تعالى: فأوْلئک یبدل الله سیئاتهمْ حسنات.


و لا یأْتون الصلاة إلا و همْ کسالى‏ التهاون بالامر. قال حمدون: القائمون بالاوامر على ثلث مقامات: واحد یقوم الیه على العادة و قیامه الیه قیام کسل، و آخر یقوم الیه قیام طلب ثواب و قیامه الیه قیام طمع، و آخر یقوم الیه قیام مشاهدة فهو القائم بالله لامره لا قائما بالامر لله سبحانه و تعالى.